هرگاه با آدمهاي موفق مشورت کني شريک تفکر روشن آنها خواهي بود
هیچ پیر جهان دیده ای منکر برآیند زهرآلود دارایی حرام در زندگی آدمی نیست بهانه جویی نوعی بیماری است که موفقیت را نابود می کند . به هر قیمتی شده از آن اجتناب کنید خوب گوش کردن را یاد بگیریم، گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند خوشبختی، یگانه چیزی است که می توانیم بی اینکه خود داشته باشیم دیگران را از آن بر خوردار کنیم خوشبختی، یگانه چیزی است که می توانیم بی اینکه خود داشته باشیم دیگران را از آن بر خوردار کنیم كار بزرگ وجود ندارد، به شرطی كه آن را به كارهای كوچكتر تقسیم كنیم اگر هر روز راهت را عوض كنی، هرگز به مقصد اصلی نخواهی رسید. فقط وقتي مجازيم از بالا به كسي نگاه كنيم كه بخواهيم از زمين بلندش كنيم برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی معبودا ! به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن، تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکندانسان باید از هر حیث چه ظاهر و چه باطن، زیبا و آراسته باشد
به زبانت اجازه نده که قبل از اندیشه ات به کار افتدسرآمد فضیلت ها و نقطه پایان فضیلت ها ، دانش است . امام علی «ع»
دانشگاه ، مبدأ تحولات است. امام خمینی «ره» حفظ سلامت خود را با حفظ سلامت طبیعت آغاز کنیم.كتاب غذاي روح است و روح از كتاب زنده است.
امام علي (ع): «انسان بنده احسان است».
آدم ها فقط در یک چیز مشترکند : متفاوت بودن مقام معظم رهبری: « فرهنگ منابع طبیعی، باید به معارف عمومی تبدیل شود».از آنچه خودتان بيشتر دوستش مي داريد، به ديگران ببخشيد. «آل عمران آیه92»
احساس مسئولیت عمومی و عزم ملی لازمه تحقق اقتصاد مقاومتی است. تخريب طبيعت، قهر طبيعت را به دنبال دارد. سعادت دیگران، بخشی مهم از خوشبختی ماست فرهنگ مقاومسازي را از سنين پايين آموزش دهیم.الف- معنا و مفهوم ارزيابي :
از نظر لغوي واژه ارزيابي به معني تعيين ارزش چيزي است . (معين 1371 ، 199) به گفته برخي از صاحبنظران ،ارزيابي با دو واژه ارزشيابي و سنجش مترادف مي باشد و نمي توان بين اين سه واژه تفاوت معنايي و مفهومي قائل شد . عده اي نيز اين سه واژه را از يكديگر تفكيك كرده و حيطه كاربرد آنرا درجه بندي كرده اند . بعنوان مثال ابيلي ارزشيابي را جامع تر از ارزيابي ميداند و حيطه كاربرد آنرا وسيعتر از ارزيابي مي شمارد (ابيلي 1375 ، 110 ) در حاليكه سيف ارزشيابي را جامع تر از سنجش دانسته و سنجش را جزيي از ارزشيابي مي داند . (سيف 1375 ، 33 ) به نظر كيا منش ارزيابي به منظور ارزيابي عملكرد فراگير يا فراگيران و ارزشيابي به منظور ارزشيابي برنامه ، دوره ، درس و يامؤسسه به كار گرفته مي شود . همچنين به نظر او سنجش مترادف با اندازه گيري مي باشد و تفاوت سنجش با ارزشيابي ، را در اين مورد دانسته كه سنجش علي الاصول فعاليتي غير ارزشي بوده در حاليكه در ارزشيابي قضاوت در ميان مي باشد (كيامنش 1368ـ 26 ـ30 ) از سوي ديگر بازرگان سه واژه مذكور را مترادف به كار مي برد .
اولين تعريف ارزيابي به نام رالف تايلر ثبت شده وي ارزشيابي را وسيله اي جهت تعيين ميزان رسيدن برنامه رسيدن به هدفهاي آموزشي ميداند . در اين تعريفهدفهاي آموزشي به تغييرات مطلوب اشاره ميكنند كه انتظار مي رود در اثراجراي برنامه آموزشي در رفتار فراگيران حاصل آيد .
گوردون هانتيك ، مانوئل زيمبلس ، مارتين گادفري معتقدند كه ارزيابي به تجزيه و تحليل بازده و هزينه يك طرح پس از اجراي آن مي پردازد . كه اگر ارزيابي در حيطه اجراي طرح انجام پذيرد اهداف آن بهبود مديريت برنامه درسي و يا اتخاذ تصميم براي ادامه و گسترش يا تجديد نظر در طرح خواهد بود . و اگر ارزيابي در پايان طرح انجام پذيرد و هدف آن تعيين علل موفقيت يا عدم موفقيت طرح خواهد بود . تا در طرحهاي مشابه آني از تكرار اشتباهات جلوگيري شود . وهانتيك و همكاران
( مشايخ 1373 ،11 ) از ديدگاه ماروين الكين1ارزيابي عبارتست از فراگرد تشخيص حيطه هاي تصميم گيري مورد نظر ، انتخاب نوع اطلاعات متناسب و گردآوري و تخليص و تحليل به منظور تهيه گزارش مناسب براي تصميم گيري.
درباره انتخاب گزينه هاي مورد تصميم گيري ”، مالكم پرورس2نيز معتقد است در ارزيابي فراگرد و توافق درباره استانداردهاي برنامه ، تعيين اينكه آيا تفاوتهاي ميان بعضي از جنبه هاي برنامه و استاندرادهاي مورد نظر براي آنها وجود دارد و استفاده از اطلاعات مربوط به تفاوتهاي ياد شده براي مشخص كردن نارساييهاي برنامه”.
نورمن جكسون (1998 )3ارزيابي را فراهم سازي معيار و ملاكي براي پاسخگويي ، تسهيل و آسان سازي يادگيري ، و ايجاد توانايي جهت اصلاح و بهبود و يا تغيير ميداند . از نظر وي توانايي شناخت ، خود پايه اي براي خود تنظيمي است وفرايند خود تنظيمي ، ارزيابي يك شرايط ، برونداد (محصولي ) يا سطحي از عملكرد را دربرمي گيرد . وچه تعيين مي كند كه چه عمليات ، فرايند و فعاليتهايي مورد نياز هست تا آن شرايط محصول(برونداد ) و يا سطحي از عملكرد را تغيير و يا تداوم بخشد . از نظر اپونت(1998 )4سيستم ارزيابي شامل : سنجش و بررسي فرايند كار و جمع آوري و تفسير اطلاعات به منظور تصميم گيري و بررسي منظم و سيستماتيك ، تعيين كميت و كيفيت ، و يا انتخاب معياري براي تعريف كيفيت و تعيين ارتباط دوره هاي آموزش با مراحل و فرايند كار ، و اجراي خط مش ها و سياستگذاريهاست .
از نظر نوو (1998 )(1)ارزيابي حداقل بر چهارنوع اطلاعات و در خصوص كيفيت و اهداف آموزشي متمركز باشد و آن عبارتست از : آرمانها و اهداف ، استراتژيها ، طرحها و برنامه ها ، فرايند اجراء و نتايج و پيامدها و اثرات متقابل آنها .
كرونباخ(2)نيز ارزيابي را گردآوري و كاربرد اطلاعات به منظور اخذ تصميم درباره يك برنامه آموزش تعريف كرده است.
ورتن[8]ارزيابي را درساده ترين شكل آن تعيين ارزش يك چيزمي داندوضمن تفكيك نمودن مفهوم ارزيابي برنامه آنرا به عنوان فعاليتهايي مي داند كه به منظور قضاوت در مورد ارزش و سود دهي برنامه در بهبود جنبه هايي از نظام آموزشي صورت مي گيرد او به نقل از بال و آندرسون فعاليتهاي ارزيابي را بر اساس شش هدف عمده فهرست مي كند كه به اختصار عبارتند از : 1- شركت در اخذ تصميم براي شروع 2- ادامه ، توسعه و تصديق 3- اصلاح برنامه 4- مداركي براي حمايت بيشتر از برنامه ها
5- اكتسابمداركي براي حمايت بيشتر جهت مخالفت با برنامه 6- شركت در درك و فهم و اصول روان شناختي ، اجتماعي و ساير فرايندها.
ب-تاريخچه ارزيابي آموزشي :
ارزيابي در طول تاريخ با انسان بوده است . اما ارزيابي در معناي رسمي آن نسبتاًجوان است و از اواخر سالهاي 1800 ميلادي شروع شده است . ارزيابي آموزشي در اين دوره نسبتاً كوتاه نسبت به عمر آموزشمسير تحولي چشمگير داشته است و همراه با اين تحول گسترش زيادي نيز در زمينه هاي آموزشي پيدا كرده است . ارزيابي در طول زماني كه مورد استفاده قرار داشته مورد تعبير و
تفسير هاي زيادي قرار گرفته است . از نظر مسير تاريخي و تحول در عرصه دانش ارزيابي(ارزشيابي ) ، از گذشته دور معلمان و كساني كه به نحوي با امر آموزش و تدريس سرو كار داشته اند . در گستره فعاليتهاي آموزشي براي اطلاع از ميزان موفقيت ياد گيرندگان ازآزمون استفاده كرد . و اين عمل مترادف ارزشيابي قلمداد كرده اند . وقتي به سابقه ارزيابي رسمي در جهان مي نگريم، به فعاليتهاي جوزف رايس(1)بر مي خوريم كه در سالهاي 1898-1896 مطالعه اي تطبيقي بر روي توانايي هجيكردن 3300 دانش آموز در مدارس ايالات متحده انجام داد ( ورتن ،1991 ) .
اولين فعاليت قابل توجه كه در طول چند دهه بعد از آن انجام پذيرفت مطالعه 8 ساله تابيلرواسميت(2)در سالهاي 1930 بود . اين فعاليت به نوعي آغاز يك دوره خاص در ارزيابي محسوب مي شود ( هومن ، 1375 ) اين دوره از فعاليتهاي ارزيابي مصادف با پرتاب سفينه « اسپوتنيك » توسط روسها به فضا بود كه باعث شد اصراربر ارزيابي برنامه هاي آموزشي در آن زمان و بعداً در اواخر دهه 1950 و دهه 1960 به حداكثر برسد . هدف عمده اين ارزيابيها بررسي ميزان وصول به اهداف آموزشي بود . يكي ديگر از عوامل تأثير گذار بر ارزيابي در اين دوره معرفي و توسعه روشهاي آزمايشي و شبه آزمايشي تحقيق توسط كمبل و استنلي بود.
استفاده از اين روشها مورد علاقه وافر ارزيابان آموزشي قرار گرفت اما اندكي بعد ، برخي از ارزيابان اذعان داشتند كه به كاربردن صحيح اين روشها در حيطه ارزيابي چندان علمي نيست و عمل ارزيابي را تا حدودي مصنوعي ميسازد . روشهاي كيفي و طبيعت گرايان ارزيابي در دهه 1960 ظهور يافت امادرآغازچندان مورد استقبال واقع نشده اين فعاليتها در دههً 1970 گسترش زيادي پيدا كرد و نظريه پردازان بسياري در حيطهً ارزيابي مبناي كار خود را بر اين اساس قرار دادند ( ورتن - 1990 ) .
در طول سالهاي 1960 و بعد از آن علاوه بر مباحث روش شناختي در خصوص نقش ارزيابي
نظرات تازه اي مطرح گرديد . و در اين دوره كه ميتوان آنرا دورهً سوم ارزيابي آموزشي ناميده گروهي
اصلي ترين كنش ارزيابي را فراهم آوردن اطلاعات لازم براي تصميم گيري قلمداد مي كنند ( كرونباخ،1962 - استافل بيم ، 1966–پرووس ،1967(1)- الكين ، 1969(2)) . از آغاز دوره سوم تا اوايل 1990 مفهوم ارزيابي مورد تعبير و تفسيرهايي بوده است و مدلهاي متنوعي ظهور پيدا كرده اند كه در مجموعه حاصل آن نگاه جامعتربه ارزيابي است . ويس (1988 ) مي گويد : « ما ارزشيابيها مطالعهً خود را با اين قصد انجام مي دهيم كه به تصميم گيرندگان كمك كنيم عاقلانه تر تصميم بگيرند ، شواهدي به دست مي آوريم كه موفقيتها و تنگناهاي برنامه را نشان مي دهند . برخي عاملها را كه به پيامدهاي بهتر و بدتر همراه است تشخيص مي دهيم و اغلب توجه مي كنيم كه برنامه مورد نظر چگونه در عمل كار مي كند و چرا به نتايج و اثراتي كه مشاهده كرديم منجر شده است و انتظار داريم اين داده ها در فرايند تصميم گيري وارد شود و اعمالي را كه مردم در سطح ستاد ، سطوح بالاي مديريت يا سطوح بالاتر سياستگذاري انجام مي دهند زير نفوذ و تأثير قرار دهد (هومن ، 1375 )
به عنوان مثال در كشور امريكا ارزشيابي نظام آموزش عالي يكي از روشهاي خوب و بي نظير است كه بوسيله آن انواع گوناگون عملكرد ها و روش ها و ديدگاهها براي سنجش و توضيح و تخمين موفقيت دانشكدهها و كالج ها و دانشگاهها بكار گرفته مي شود و راه را براي مطالعه و تجزيه و تحليل فعاليت مؤسسات آموزش عالي هموار مي سازد . سابقه علمي كادر علمي نظام آموزشعالي را مي توان در كتابwho is whoپيدا كرد و انجمن مردان علمي امريكا حتي از سال 1925 مبنايي براي مؤسسات آموزش عالي برتر و ممتاز نهادهاست . اين روش تا سالهاي دهه پنجاه نيز ادامه يافت.هيوار كنيتسن (Haywar Koniston)در سال 1959 روش بازنگري هم پايگان (Peer - Rivier) بر طبق 28 ماده براي ارزيابي درجه استعلاي( دروني )25 دانشگاه بكار گرفت . از آن زمان به بعد تخصيص بودجه مشاغل آتي كادر علمي توزيع تقديرنامه ها و جايزه ها اغلب بر پايه داوري بزرگان علمي صورت مي گيرد . با گذشت زمان اعتماد به بازنگري هم پايگان كاهش يافته و جا به تجسس بوسيله روشهاي عيني تر دارد كه منجر به گسترش شاخص عملكرد كه پيش از پيش در ارزشيابي نظام آموزش عالي ظاهر مي گردد شدهاست .
ج- تفاوت ارزشيابي با اندازه گيري ، پژوهش و پاسخگويي :
1- ارزشيابي و اندازه گيري:
اندازه گيري همانند ارزشيابي فرايندي نظامدار است كه با استفاده از قواعدي كه صحت آنها را
مي توان مورد آزمايش قرار داد . مقادير مختلفي از يك صفت كه در يك فرد يا شيء مشخص شده و آن مقدار با كميت (عدد ) نشان داده ميشود . از طرف ديگر ارزشيابي نيز فرايندي است كه شامل اندازه گيري و احتمالا" آزمون كردن است . با اين تفاوت كه ارزشيابي با قضاوت ارزشي نيز همراه است . اندازه گيري با كمك آزمون يا هر ابزار ديگر ، اطلاعات بايد براي عمل ارزشيابي را فراهم مي سازد . فرايند اندازه گيري اساسا" غير ارزشي بوده و به مقادير بدست آمده از طريق عمل اندازه گيري هيچ گونه ارزشي تعلق نمي گيرد . صفات اندازه گيري شده فقط به صورت كمي توصيف مي شوند و درمورد آنها قضاوت ارزشي مي شود .
2-ارزشيابي و پژوهش :
نيروي به حركت درآورندهً پژوهشگر براي انجام فعاليت پژوهش ، كنجكاوي و كسب آگاهي است . هدف وي كشف رابطه هاي علت و معلولي بين پديده ها و رسيدن به حقيقتي علمي است پژوهشگر-حداقل در كوتاه مدت - به اهميت و كاربرد و دانش بوجود آمده كمتر توجه مي كند . مجري ارزشيابي نيز به شيوه اي نظامدار در صدد جمع آوري اطلاعات و كسب دانش تازه است .نيازها و هدفها محرك وي در انجام فعاليت ارزشيابي بشمار مي آيند ، ولي هدف مجري ارزشيابي بيشتر آن است كه از دانش كسب شده در تصميم گيري استفاده كند و عملي انجام دهد . پژوهشگر از دانش كسب شده نتيجه گيري مي كند ، به همين دليل پژوهش را نتيجه مدار مي نامند (پايهام 1975 ) . در حالي كه مجري ارزشيابي از دانش كسب شده براي تصميم گيري استفاده ميكند ، به همين دليلارزشيابي را تصميم مدار مينامند . كار پژوهشگر با شناخت و درك پديده ها و پاسخ به سؤال يا سؤالهاي مطرح
شده ، پايان مي پذيرد . وي در مورد يا فته هاي پژوهش ( خوب يا بد ، مؤثر بودن يا نبودن ، با ارزش بودن يا نبودن ) داوري نميكند . در حاليكه مجري ارزشيابي از شناخت و درك پديده ها و پاسخهاي فراحم شده ، براي بهبود و اصلاح پديدهً ارزشيابي شده استفاده ميكند ، و به وضوح در مورد ارزش برنامه آموزشي يا موضوع ارزشيابي شده ( مطلوب يا نا مطلوب ، با ارزش يا بي ارزش ) قضاوت مي كند . پژوهشگر به توليد دانشي علاقه دارد كه تا حد ممكن تعميم پذير باشد . به همين دليل وي مطالعه پژوهشيخود را به صورتي طرح ريزي مي كنند كه از يك طرف بتواند يافته هاي حاصل از پژوهش
را ، با اطمينان هر چه بيشتر ،به كار بندي آزمايشي نسبت دهد ، در حاليكه مجري ارزشيابي به توليد دانشي علاقه دارد كه به تصميم يا تصميم خاص منجر مي گردد . مجري ارزشيابي به تعميم يافته ها فكر نمي كند .اصولا" دانشي كه از طريق ارزشيابي كسب مي گردد فاقد كليت لازم براي تعميم است .
مجري ارزشيابي به دانشي مي انديشد كه به كمك آن موضوع بررسي شده را بشناسدو در مورد آن تصميم گيري كند . نتايج ارزشيابيها كمتربصورت گسترده چاپ و منتشرمي شوند . در صورت چاپ،روش انجام عمل ارزشيابي بيشتر مورد توجه قرار گيرد .
در پژوهش فرضيه1يا فرضيه هاي مطرح شده آزموده مي شوند ، در حاليكه در ارزشيابي ميزان موفقيت در رسيدن به هدفها مورد سنجش قرار مي گيرد . پژوهشگر براي آنكه بتواند دانش قابل اعتماد و تعميم پذير توليد كند ، از قواعد و اصول خاصي پيروي ميكند . مثلا" از نمونه گيري دقيق ، كنترل و دستكاري2متغيرها و گروه كنترل بهره مي گيرد . در حالي كه مجري ارزشيابي نمي تواند ، يا حتي ضرورتي ، ندارد كه از اين قواعد و اصول به طور كامل و دقيق پيروي كند . پژوهشگر در انتخاب موضوع مورد پژوهش و مدت زمان اجراي پژوهش تقريبا" آزادي عمل دارد . وي موضوعي را انتخاب مي كند كه به نحوي در حوزهً علاقه و تخصص او قرار داشته باشد . همچنين با توجه به شرايط اجراي پژوهش و يا فرصت آزاد خويش ، طول مدت اجراي پروژه پژوهش را تعيين مي كند . در حاليكه از مجري ارزشيابي معمولا" خواسته مي شود تا پروژه يا فعاليت آموزشي خاصي را ارزيابي كند . در نتيجه وي از طرف سفارش دهندگان عمل ارزشيابي تحت فشار قرار مي گيرد تا فعاليت ارزشيابي را در فاصله زماني معيني به اتمام رساند . علت اين مسئله آن است كه سفارش دهندگان يا تصميم گيرندگان ، براي تصميم گيري در
بروز ، يا فعاليت آموزشي به بازخوردهايمناسب و بهنگام نياز دارند .
3- ارزشيابي و پاسخگويي1:
براي پاسخگويي بايد فعاليتهاي انجام شده مورد ارزشيابي قرار گيرند . يا فته هاي حاصل از ارزشيابي ،يعني عملكردها يا آنچه كه انجام گرفته و رخ داده ، بايد در اختيار كساني قرار گيرد كه برنامه مطالعه شده را مورد سؤال قرار داده انددر واقع ارزشيابي وسيلهً پاسخگويي است . فرايند ارزشيابي ميتواند بازخوردهايي را فراهم آورد كه مشخص سازد چه چيزهايي به اصلاح و بهبود احتياج دارند .
در حاليكه اكثر برنامه هاي پاسخ گويي در آموزش و پرورش به ارزشيابي نياز دارند ، تمام فعاليتهاي ارزسيابي به خاطر پاسخ گويي به اجرا در نمي آيند ( پاپهام ، 1975 ) . گاه يك برنامه آموزشي .مورد ارزشيابي قرار مي گيرد ، چون توسط افرادي كه در خارج از برنامه هستند ، عمل ارزشيابي درخواست شده است ، اين ارزشيابي به خاطر پاسخ گويي است . ولي گاه برنامه آموزشي توسط دست اندر كاران و مسؤلين برنامه ، به منظور ارزشيابي از تمام اجزاء برنامه يا فقط بخش هاي خاصي از برنامه ، به اجرا در مي آيد ، بدون آنكه قصد پاسخ گويي در ميان باشد . در نتيجه اگر چه ارزشيابي ، پاسخگويي نيست و هر فعاليت ارزشيابي ضرورا" به منظور پاسخگويي اجرا نمي شود ولي هر فعاليت پاسخگويي به انجام ارزشيابي نيازدارد .
د - نقشهاي ارزيابي :
با توجه به مفهوم و تعاريف ارزيابي نقشهاي زيادي براي آن متصور است . كه وابسته به هدف ، زمان و نحوه اجراي ارزيابي مي باشد .ارزيابي بدون ترديد نقسهاي زيادي مي تواند داشته باشد ، ارزيابي مي تواند در توسعه و اجراي برنامه تعادل ايجاد نمايد . مي توان آنرا به عنوان يك مداخله تخصص در نظر گرفت كه به ارزش سنجي پروژهها و برنامه مي پردازد ، يكي از نقشهاي مهم ارزيابي پاسخگويي است . «براي پاسخگويي بايد فعاليت هاي انجام شده مورد ارزيابي قرار گيرد . يافته هاي حاصل از ارزشيابي ، يعني عملكردها يا آنچه كه انجام گرفته و رخ داده است ، در اختيار كساتي قرار گيرد كه برنامه مطالعه شده را مورد سوال قرار داده اند ، در واقع ارزيابي وسيله پاسخگويي است . فرايند ارزيابي مي تواند بازخوردهايي را فراهم آورد كه مشخص مي سازد چه چيزهايي خوب انجام شده وچه چيزهايي به اصلاح و بهبود احتياج دارند » دكتر بازرگان در مقدمه اي بر ارزيابي آموزشي نقش ارزشيابي آموزشي را از نظر زمان اجرا از دو ديدگاه مد نظر قرار داده است :
1-به منظور نظارت بر عملكرد فعاليت آموزشي ، و در صورت لزوم تغيير جهت آنها براي رسيدن به هدف مورد نظر در هنگامي كه فعاليت ها هنوز در مراحل طراحي ، برنامه ريزي و تدوين هستند اين جنبه ارزيابي را تكويني يا تكاملي نيز ناميده اند . اين نوع ارزيابي در مورد برنامه هايي بكار مي رود كه هنوز در دست تهيه هستند . به عبارت ديگر ارزيابي تكاملي جنبه باز خورد دارد و از آن براي اصلاح برنامه ( در مراحل تهيه ) در جهت بر آوردن نيازها از طريق تحقق بخشيدن به هدفها و دست يافتن به بازده مورد نظر استفاده مي شود .
2-تعيين بازده فعاليتهاي آموزشي كه طراحي يا تدوين آنهاپايان يافته است . در اين نقش ارزيابي تصميم گيرندگان آموزشي را نسبت به مطلوبيت يك برنامه ،كه بصورت نهايي در آمده است ، مطلع سازد . اين نقش ارزيابي را ارزيابي نهايي مي گويند ( بازرگان ،1357 ، 4 ) .
به عنوان مثال ارزيابي نهايي به اين سؤال جواب ميدهد كه آيا برنامه تهيه شده براي توصيف يك برنامه با توجه به هزينه هاي مالي و زماني به كار رفته نتيجه مطلوب را به بار مي آورد يا نه؟
تصميم گيرندگان به منظور كنترل عملكرد فعاليتهاي سازمان و در صورت لزوم تغيير جهت آنها براي رسيدن به هدف مورد نظر و يا تعيين سودمندي بازده از ارزيابي نهايي استفاده مي كنند .
ه-كاركردهايارزيابي :
كاركردهاي ارزيابي از اهداف بيان شده آن فراتر ميرود . اهداف ارزشيابي معمولا" از نوع اهداف اطلاعاتي است ، ولي كاركردهاي آن ، در عين اطلاعاتي بودن ،جنبه حرفه اي ، اجتماعي نيز دارد .
1-كاركردهاي اطلاعاتي:
كاركرد اطلاعاتي ارزيابي متضمن فراهم ساختن باز خورد و ايجاد اطلاعات مفيد است
( اطلاعاتي كه مي توان براي اصلاح برنامه هاي در حال اجرا مورد بهره برداري مفيد قرارگيرد )
2-كاركردهاي حرفه اي:
كاركردهاي حرفه اي ارزشيابي درك ما را دربارهً وسيله و هدف يك برنامه بالا ميبرد ،اثر بخشي يا شكست برنامه ها و راهبردهاي مورد استفاده را نشان داده و اقدامات اصلاحي را توصيف مي كند ، لازم به ذكر است كه انجام ارزشيابي صرفا" براي كشف نقاط ضعف يك برنامه نيست ،بلكه اثبات نقاط قوت و مثبت آنرا نيز در بر دارد .
3-كاركردهاي سازماني :
ارزشيابيكاركرد سازماني مهمي را ايفا مي نمايد . در بهترين وضع خود به سازمانها كمك ميكند تا از طريق بررسي اهداف ، كاهش تشريفات اداري و روشن نمودن شيوه هاي عملياتي در كاركردهاي عادي روزانه به تجديد بنا و نوسازي سازماني خود بپردازد.
4-كاركردهاي سياسي :
از جمله كاركردهاي سياسي تنظيم برنامه و دامن زدن به بحث در مورد مسائل مهم است و اين نوع وظايف را افزايش مي دهد و توانايي افزايش مشاركت شهروندان را دارد . ارزشيابي مي تواند از يكسو به برنامه در حال اجرا مشروعيت بخشد و از سوي ديگر براي سد كردن راه سرزنش به دنبال سپر بلايي باشد .
5-كاركردهاي اجتماعي - روان شناختي:
از كاركردهاي شناختي - اجتماعي ارزشيابي ميتوان وظايف آرام بخشي و رمزدار كردن آن نام برد ،يعني از طريق تسكين مسائل اجتماعي پيچيده و انتخاب به شهروندان و ارباب رجوع احساس امنيت ميدهد.
6-كاركرد تاريخي :
ارزيابي كاركرد تاريخي علمي دارد . از جمله ثبت و مستند كردن اعمال پديده ها و نتايجي كه در غير اينصورت به دست فراموشي سپرده خواهد شد .