یادش بخیر، مادر بزرگ سفره ای پهن می کرد که از یک طرف اتاق شروع می شد و بعد از چند پیچ و خم تا آن سوی اتاق امتداد پیدا می کرد. سفره خانه اش چند متر کش می آمد، چون مادر بزرگ و پدر بزرگ ترجیح داده بودند با تولد فرزندان متعدد، خانواده پرجمعیتی داشته باشند.
تاریخ انتشار: ۲۰:۴۳ - ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ - 2017 February 10

یادش بخیر، مادر بزرگ سفره ای پهن می کرد که از یک طرف اتاق شروع می شد و بعد از چند پیچ و خم تا آن سوی اتاق امتداد پیدا می کرد. سفره خانه اش چند متر کش می آمد، چون مادر بزرگ و پدر بزرگ ترجیح داده بودند با تولد فرزندان متعدد، خانواده پرجمعیتی داشته باشند. شلوغی، صدای هیاهو و داد و فریاد که همیشه تا پاسی از شب بلند بود، خنده بر لبانشان می نشاند، انها از این که فرزندان و نوه های  برومندشان به سلامت کنارشان هستند احساس شادی و   افتخار می کردند. پدرم می گوید اگر چه شاید در کودکی اش به خاطر کافی نبودن بودجه خانواده، مجبور بوده برای گرفتن کوچکترین خدمات، مدتی را در نوبت و انتظار بماند اما از این که خواهران و برادرانی داشته که تنهایی اش را پر می کردند و به وقت نیاز به یاریش می شتافتند، احساس شادی و خوشبختی می کند.

در همین چند دهه پیش، اجداد و آبای ما، فرزند را سرمایه ای برای زندگی می دانستند که سهم عظیمی در کسب درآمد خانواده داشت اما در زمانه امروز، زنان و مردان جوان، فرزند را به عنوان موجود صرفا پر مصرفی می دانند که از شیرخوارگی تا ارث خوارگی همراه والدین است و هزینه های متعدد و متفرق بر دوش خانواده می گذارد و این خود، عامل مهمی است که باعث شده بسیاری از افراد از خیر تعدد فرزندان بگذرند و به همان یک یا دو عدد باقیات الصالحات قناعت و اکتفا کنند.

دراین که والدین اگر یک فرزند داشته باشند، می توانند تمام امکاناتی که لازم است را در اختیار تنها فرزندشان بگذارند،هیچ شکی نیست اما شاید ساده ترین راه، حذف همین صورت مساله است تا به جای آن که جوابی برای آن بیابیم.

انسان سوداگر امروزی در کنار مزایای هر امری، معایب آن را نیز با گوشی شنوا و دیده باز می شنود و می بیند تا در طی مسیر پرفراز و نشیب زندگی سرش بی کلاه نماند. این حقیقت است که برخی از والدین می خواهند تمام حسرتهای دنیا را در چهره تک فرزندشان ببینند و بیابند، به همین دلیل، از همه اطراف و اکناف ممکن به صورت تمام وقت، هر آنچه که لازم است و نیست را در اختیارش می گذارند  تا ختن آهوی زندگی شان بیارامد، اگر چه نمی دانند این نازپرورده که روی سختی ندیده، هرگز نمی تواند در برابر ناملایمات و مصائب ناگزیر زندگی تحمل و صبر داشته باشد! حال جامعه آینده ای را تصور کنید که مملو از زوج های متشکل از دامادان تک فرزند و عروسان تک فرزند است…

ازدواج های دیرهنگام، شاغل بودن والدین، شرایط اقتصادی حاکم بر خانواده‌ها، بدسرپرستی و تک والدی، ترس از مسئولیت پذیری، تفکرات و باورهای بچه  نخواهی، تولد دیرهنگام فرزند اول، کوچک شدن محیط خانه و… از جمله دلایل رواج تک‌فرزندی در سال‌های اخیر است. تک فرزندی رنجی است که والدین ناخواسته به فرزنشان تحمیل می کنند.

من، بدون خواهر و برادر

محمد می گوید: صبح از خواب که بلند می شوم فقط خودم هستم و خودم. با آنکه رابطه ام با والدینم خوب است اما خیلی زیاد با آنها راحت نیستم ، حرفهایی است که نمی شود به انها گفت! اصلا دلم می خواهد شیطنت کنم، سر به سرکسی بگذارم و یا با کسی که تقریبا همسن خودم است بگو یم و بخندم. وقتی دوستان خود را می بینم که از خواهر و یا برادرانشان سخن می گویند، دلم به درد می آید،آخر من همیشه آرزو داشتم خواهر یا برادری در خانه داشته باشم.

کودک تک فرزند در برقراری ارتباط با دیگران و کنترل و مدیریت آن دچار مشکل می شود. معمولا تک فرزندان بسیار دیر یاد می گیرند که چگونه با کودکی دیگر ارتباط برقرار کنند ، چطور اختلافی را بین خود و او مدیریت کنند، چگونه اسباب بازی هایشان را با او قسمت کنند و یا با چه روشی با او بر سر موضوعی به تفاهم برسند و یا در مواردی از خواسته خود به خاطر او بگذرند.

تک فرزندان به طور کامل مورد توجه و علاقه والدین شان قرار می گیرند که این عامل باعث می شود کودک احساس کند شخص بسیار مهمی است. احساس امنیت و اعتماد به نفس زیاد اگرچه از مزایای بزرگ شدن در خانواده های تک فرزند است، اما این کودکان گاه خودخواه و مغرور و گاه حتی معترض به وضعیت خود می شوند. مثلا ممکن است با خود بگویند: ” چه خوب است، تنها فرزند خانواده هستم، هیچ رقیبی ندارم و کسی حسادت مرا تحریک نمی کند، نیاز نیست با کسی دعوا کنم تا بتوانم وسیله ای را که دوست دارم، تصاحب کنم” و یا آنکه از احساس تنهایی و نبود خواهر و برادر همیشه معترض به والدین شان باشند و در خود فروفته و منزوی شوند.

جای خالی کودکی دیگر در خانواده باعث می شود تک فرزندها، درک کامل و روشنی از سهیم شدن و مشارکت اجتماعی نداشته باشند و از آزمودن احساسات و فرصت های تربیتی بسیاری که در حضور کودکی دیگر ، در نماد روابط بین خواهر و برادر، شکل می گیرد، محروم بمانند. این کودکان دوست و همدمی در خانه ندارند، کسی که با آنها بازی، رقابت و یا دعوا کند.

رقابت با خواهر و برادر در جلب رضایت والدین و چیرگی بر آنان، جریحه دار شدن احساسات و عصبانیت، دعواهای مکرر،  مشاجره درباره اختلاف و تبعیضی که بین او و خواهر و برادرش وجود دارد ، دفاع از منافع شخصی در ارتباط با خواهر و برادر، درگیری با خواهر یا برادر برای تسکین فشارهای روحی، تلاش برای کسب حق تقدم و بهره مندی بیشتر از مزایا، بحث و جدل برای اثبات برتری خود، درددل کردن با خواهر و برادر و.. فرصتی را برای کنترل احساسات و مدیریت روابط با دیگران فراهم می کند که معمولا تک فرزندان محروم از تجربه آنند.

 
بلوغی که گاهی دیر و یا زود می شود

شهناز دختر بیست ساله ای است که راجع به خود احساس نگرانی می کند، او می گوید: چند وقتی است متوجه شده ام که هیچ از خودم ندارم، نمی توانم تصمیم بگیرم و خوب و بد را از هم تشخیص دهم، همیشه دودل و مردد هستم  و برای انجام هر کاری وقت بسیاری را تلف می کنم، انگاری امروز و فردا کردن عادتم شده است. گاهی با خودم فکر می کنم در این بیست سال، من چه حادثه ناگواری را تجربه کرده ام و چگونه با آن کنار آمده ام، اما شاید باورتان نشود، من در این سالها تجربه سخت و ناگواری نداشته ام، همیشه والدینم بوده اند و پیش از آن که من متوجه چیزی شوم، آن را رفق و رجوع  کرده اند! حال می ترسم من با این همه ناپختگی ، در آینده چگونه زندگی خواهم کرد؟

برخورد بزرگانه با کودک سبب می‌شود جلوی بچگی کردن او گرفته شود.

تک فرزند بودن، بر مراحل رشد کودک تاثیر شگرفی دارد. برخی از کودکان خانواده های تک فرزند بلوغ زود رس دارند و با آمادگی و تجربه زیاد به سن بلوغ پا می‌گذارند. کودک تک فرزند در خانواده ای رشد می کند که افراد بالغ حضور پررنگی دارند و زندگی در یک محیط بزرگسال  باعث می شود برخی از تک فرزندان، به لحاظ روحی و روانی  بسیار سریعتر رشد ‌کنند و دنیا را از دید بزرگسالان بینند. این کودکان معمولا بیش از زمان معمول شروع به سخن گفتن می کنند و حتی ممکن است به تقلید از والدین شان،  چون بزرگسالان رفتار کنند، به گونه ای که گاه موجب برانگیختن تحسین و تعجب دیگران می شوند.

البته بلوغ اجتماعی این کودکان گاهی مفید است، چرا که  آنان زودتر از دیگر کودکان با مسائلی روبرو می شوند که مواجه با آنها در سنین بالاتر ناگزیر است. مثلا به خوبی والدین شان را درک می کنند، می توانند دیدگاه های خود را به راحتی بیان کنند و یا زودتر وارد عرصه فعالیت اقتصادی شوند، اما بسیاری از تک فرزندان از این که نتوانسته اند طعم کودکی و نوجوانی را بچشند و به اصطلاح بچگی و جوانی کنند، بسیار شاکی اند، اگر چه این تنها روی خوشایند این سکه است در روی دیگر آن،در بیشتر موارد با بزرگسالان کودک نمایی مواجه می شویم که بلوغ شان بسیار دیرکرد دارد. بلوغ روحی و روانی پدیده ای است اکتسابی، اگر چه نمی توان نقش ارث را نیز نادیده گرفت. این بلوغ مواردی چون خودآگاهی، واقع بینی، قدرت تشخیص و انتخاب، توانایی تصمیم گیری، استقلال فکری را شامل می‌شود که به راحتی و به خودی خود به دست نمی آید، بلکه  به مواجهه و تجربه هایی سخت و طاقت فرسا نیاز دارد که بدان طریق، فرد خود را  به چالش بکشد و  توانایی های درونی اش را به  منصه ظهور برساند. کودکی که تک فرزند خانواده است معمولا کمتر در معرض مشکلات و تجربه طرد، شکست و ناکامی قرار می گیرد و شرایطی را که لازمه بلوغ روحی- روانی است را هرگز تجربه نمی کند.

وای از روزی که بدانند بالای چشمشان ابروست!

سینا می گوید: سالها طول کشید تا متوجه این مطلب شوم که رفتار والدینم با من مناسب نبوده است! انها همیشه بشدت از من حمایت کرده و تمام خواسته هایم را نگفته تامین می نمودند، شاید به همین دلیل است که نتوانسته ام میزان تحملم را در دست نیافتن به خواسته هایم تقویت کنم. امروز می فهم که ناراحتی و ناامید شدن بخشی از مشکلات بهنجار دوران رشد کودک است و هر کودکی نیاز دارد چنین احساساتی را تجربه کند. ای کاش زمین خوردن را یاد گرفته  بودم تا اکنون می توانستم براحتی بلند شوم!

تک فرزندان، چشم و چراغ خانه و تنها امید والدینشان هستند. معمولا همه چیز در اختیار داشته اند و فکری همیشه نگران احوال شان بوده است که مبادا رنجشی خاطرشان را بیازارد! این در حالی است که مراقبت های افراطی والدین از تک فرزندان، آنها را به فردی وابسته، آسیب‌پذیر، ضعیف و شکننده تبدیل می کند که قدرت و تحمل شان در رویارویی با مشکلات نیز، بسیار حداقل است.

معمولا تمایل والدین به حمایت و پشتیبانی از تنها فرزندشان مانع از آن می‌شود که فرزند عواقب اشتباهاتش را بیازماید و مسئولیت عمل خویش را بپذیرد، آنها نه تنها در مقام انتقاد از فرزندشان برنمی‌آیند، بلکه هیچ گاه با او مخالفتی نمی کنند و همواره تسلیم خواسته هایش می شوند تا از این طریق مانع دلخوری و ناراحتی او شوند.

تک فرزندان معمولا  لوس، زودرنج و متوقع اند و انتظار دارند که دیگران چون والدین شان  با آنها رفتار کنند که این موضوع ناتوانی شان را شدت می بخشد. روبرو نشدن با احساسات  سخت و ناراحت‌کننده و یا عدم ابراز این نوع احساسات، باعث می شود تحمل کودک در برابر ناملایمات ضعیف شود و شاید به همین دلیل است که آنها هرگز نمی توانند ناامیدی و فشار روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود، اگرچه شاید قصد و غرضی در کار نباشد، اما این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر می کنند و یا اگر از مساله ای رنجیده خاطر شوند، این وضعیت را تا مدتهای مدیدی در درون خود زنده نگاه می دارند و بابت آن، احساس نگرانی و ناراحتی می کنند، چرا که تا زمان ورود به دنیای خارج از خانه و رویارویی با واقعیت های تلخ و شیرین اما اجتناب پذیر زندگی ، همه چیز را بر وفق مراد خود می دیدند، اما به محض ورود به دنیای جدید و مشاهده حقایق، دچار سرخوردگی می‌شوند و همه چیز را بر باد رفته می پندارند، چون دیگران مثل پدر و مادر حاضر نیستند گوش به زنگ خواهش‌های آنها باشند.

از سوی دیگر، تک فرزندان معمولا به برقراری روابطی علاقه مندند که احساساتشان کمتر جریحه دار  شود و در برگیرنده منافعی نیز برای آنان باشد. اگر چه کودکان تک فرزند، اجتماعی تر از دیگر کودکان به نظر می رسند و اعتماد به نفس بیشتری در برقراری ارتباط با بزرگسالان دارند، اما بخاطر احساسات ناپخته شان ممکن است از همبازی های خود خجالت بکشند و یا برای اجتناب از مواجهه با مشکلات ترجیح دهند با کودکان بزرگتر از خود دوست شوند، اگر چه ارتباط با آنان نیز، تهی از مشکلات نیست چه بسا  ممکن است دلخوری های خود را برای آنان ابراز نکنند و یا تبحر کافی در مدیریت دعواهای خود با دیگران نداشته باشند.
 
سالاری به نام فرزند

زهرا از از این که حرف ، همیشه حرف او بوده، احساس رضایت و غرور می کند، او می گوید: من یاد نگرفته ام نه بشنوم، من پیش از ازدواجم ، فقط کافی بود لب تر کنم ، پدر و مادرم در یک چشم برهم زدن، از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد برایم مهیا می کرده اند، اما حالا همسرم ، کوچکترین خواسته مرا نمی شنود و نمی بیند! نمی دانم چرا انتظار دارد با همه شرایط او سازگار شوم و به هر آنچه می گوید بلی بگویم، یک عمر همه بله قربان گوی من بوده اند اما حالا او می خواهد من بله قربان گوی او شوم !

معطوف شدن توجه والدین به  عزیزدردانه های یکی یکدانه ، گاهی به حد افراط می رسد و خانواده را دچار بحرانی به نام فرزند سالاری می کند. این معضل، حقیقتی عیان بسیاری از خانواده های امروزی است ، در این خانواده ها تک فرزندان همیشه در کانون توجه هستند و حکم مطلق و همیشه جاری در خانواده، حکم تنها فرزند است، چون او فقط یکی است و پدر و مادر از نظر عاطفی بشدت به او وابسته اند و احساس می کنند باید همه خواسته ها و انتظارات او را برآورده کنند. جالبتر آن که در برخی موارد برآورده کردن توقعات تک فرزند به اندازه ای است که والدین ناخواسته برای راضی و خشنود کردنش به او باج می دهند. اگر چه شاید در دوران کودکی یک  تک فرزند، همه چیز خوب و عالی پیش برود و فرزند، سوار بر مرکب خوشبختی باشد اما در بزرگسالی به واسطه همین سالار بودن، مجبور است با  مشکلات چندی دست و پنجه نرم کند که کمترین آن انتظار والدین از این فرزند است، چه بسا همه امکانات خانواده به یک کودک اختصاص می یابد و سطح انتظارات از او به شدت بالا می رود، معمولا این والدین انتظار دارند فرزندشان در هر رقابتی بهترین و برترین باشد، انتظاری که باعث اضطراب و پریشانی همیشگی تک فرزند می شود.

بچه ننه های تک فرزند

سهیلا تنها یک پسر دارد ، او می گوید: همیشه یک زلزله ده ریشتری مهمان قلبم است، دائما تنم می لرزد. نیما وقتی از خانه  بیرون می رود تا بیاید دلم هزارراه می رود ،بارها به او زنگ می زنم و جویای احوالش می شوم، نمی دانم چرا می ترسم اتفاقی برایش پیش بیاید و یا با کسانی آشنا شود که او را منحرف کنند!

 

او بارها معترض شده است و می گوید: پیگیری های مدام من باعث شرمندگی او پیش دوستانش شده است، اما به خودش هم گفته ام، این حق من است که بدانم کجاست و چه می کند. البته او هم دلبستگی شدیدی به من دارد و هیچ گاه به دلخوری من راضی نمی شود، جدیدا با هم توافق کرده ایم هر یک ربع یک بار به من پیامک بزند و مرا از اوضاع احوال و کارش باخبر کند.

والدین تک فرزندها همیشه دلشان هزار راه می رود، آنها همیشه نگرانند که مبادا برای یگانه فرزندشان اتفاقی بیفتد و آسیب ببیند. آنها درست مثل سایه، حتی شاید نزدیک تر از سایه، همواره پشت فرزندشان راه می افتند واز او مراقبت می کنند تا آب در دل او تکان نخورد.

وابستگی زیاد به تک فرزند، حمایت گری و پشتیبانی افراطی از او، حساسیت فراوان به سبک زندگی،  احساس دل نگرانی و دلشوره همیشگی از ویژگی های والدین تک فرزند است.

این وابستگی دو طرفه نیز هست، بسیاری از تک فرزندان بواسطه همین دلبستگی زیاد، چون والدینتشان همیشه نگران هستند ، دچار اضطراب و استرس می شوند، چرا که می ترسند به خاطر بروز آسیب غیر مترقبه ای، والدین شان را دچار لطمه روحی شدیدی کنند و یا بخاطر اهمال کاری در حق والدین، انها را دلگیر واز خود ناراحت   سازند.

مراقبت بیش از حد و حساسیت بسیار والدین، استقلال تک فرزند را به خطر می اندازد و او را نازپروده و لوس می کند. وابستگی شدید تک فرزند به والدین نه تنها  مانع دوست یابی او در ارتباط با همسالان می شود، بلکه تاثیر منفی بر زندگی مشترک آینده او می گذارد چه بسا به خاطر این مساله یا  قید ازدواج را برای همیشه می زند و یا در صورت اختیار همسر، هرگز نمی تواند بین دلبستگی های جدید و قدیم خود تمیز قائل شود، اندک نشنیده ایم که دختران و پسران وابسته، نتوانسته اند ادامه زندگی مشترک بدهند و کارشان به طلاق کشیده شده است.

 خودخواه و متوقع

سالهاست سمیرا را می شناسم، دختر خوبی است اما نه من و نه برخی از دوستانم هرگز حاضر نیستیم با او همکلام شویم و یا با او اوقاتی را بگذرانیم. سمیرا دختر متوقعی است که همیشه دوست دارد به ما امر کند و خود را برتر از ما ببیند. هیچ گاه حاضر نمی شود به خاطر احترام و دوستی دیرینه ای که با ما دارد اندکی از انتظارات خود کوتاه بیایید و نظرات ما را هم گوش دهد، او چنان رفتار می کند که گویی عقل کل و همه چیزدان است، من به او حق می دهم ، موفقیت های بسیاری در زندگی اش کسب کرده است که باعث شده، چنین متکبر و مغرور به خود شود. گاهی با خود می گویم اگر من هم تک فرزند بودم، شاید مثل سمیرا هم موفق بودم و هم متوقع!

بسیاری از والدین برای تامین تمام امکانات رفاهی و افزایش احتمال موفقیت فرزندشان، تنها به داشتن یک فرزند در زندگی  قانع می شوند، این در حالی است که تجمیع همه امکانات برای تنها فرزند، ممکن است توقعات فرزند از والدین و یا توقعات والدین از فرزند را نیز افزایش دهد و دقیقا به همین دلیل است که هم والدین و هم فرزند، برای موفق شدن و انجام کارهای بزرگتر تحت فشار روحی و روانی قرار می گیرند.

از سوی دیگر، تک فرزندان پرتوقع و گاه کمال گرا، با هر کسی کنار نمی آیند و گاها دیگران را چون وسیله ای می بینند که می توانند به کمک آنها به اهدافشان نزدیک تر شوند. بسیاری از تک فرزندها درونگراتر از هم‌سالان‌شان هستند و تمایل اندکی به حضور و مشارکت در فعالیت های جمعی دارند و گاه حتی از اشتراک گذاشتن داشته هایشان ناتوانند.  جالب است اگر بدانید این افراد پرتوقع بسیار حساس و زود رنج هستند و به واسطه آن نیز، مجبورند با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کنند. تک فرزندان به خاطر تخیل قوی که دارند می دانند چطور از واژه ها استفاده کنند و یا حرف دلشان را به دیگران بگویند اما توانایی بی نظیر آنها در چرب زبانی ، انان را همیشه به شخصیت محبوب بدل نمی کند، چه بسا خیلی ها به همین دلیل دوست شان ندارند و این دردی غیر قابل تحمل برای آنهاست.

گاه سلامت روانی به خطر می افتد

یاسمن تک فرزند خانواده ای است که پدر و مادرش استاد دانشگاهند و از طلوع تا غروب آفتاب بیرون از خانه اند. او می گوید: من برخلاف والدینم هیچ رغبتی به درس خواندن ندارم، بیشتر دوست دارم کارهای هنری انجام بدهم ، اما والدینم سرسختانه با این عقیده ام مخالفند و اصرار به تحصیلات آکادمیک من در رشته ای دارند که من به هیچ وجه به ان علاقه مند نیستم. سالهاست که احساس افسردگی می کنم و دلم شاد نیست، کمتر با کسی سخن می گویم چون حوصله هیچ کس و هیچ چیز را ندارم، احساس تنهایی با من عجین شده ، اما برای فرار از آن هم رغبتی ندارم!

برخی از بررسی ها نشان داده است که تک فرزندی بر سلامت روانی کودک در بزرگسالی تاثیری منفی دارد و حتی  مشکلات رفتاری و شخصیتی در میان کودکان تک فرزند بیشتر است. برخی از محققان می گویند احتمال بروز رفتارهای خشونت آمیز و ارتکاب جرم در تک فرزندها بیشتر است و یا  بی همبازی و بی هم صحبت بودن تک فرزندان، باعث می شود آنها برای جبران خلاء عاطفی به دنیای خیالی پناه ببرند و بیش از پیش گوشه گیر و منزوی شوند و یا تک فرزندان از آنجا که خواهر یا برادری ندارند، در صورت فوت والدین شان به شدت احساس تنهایی می کنند و به احتمال زیاد افسرده می شوند.

اغتشاش در بافتهای خانوادگی و فامیلی

دخترم می گوید: دوستم هستی عمه ای دارد که بسیار دوستش دارد و او را به پارک و سینما می برد و سوال شبانه روزی اش از من این است که چرا من عمه ندارم؟  راستی عمه کیست یا چیست؟! و… و همیشه هم با اهی سوزناک و حسرتی بر دل می گوید: کاش من هم جای هستی بودم و عمه ای داشته ام !

بی دایی و خاله وعمو و عمه شدن از دیگر مصائب برآمده از تک فرزندی است.تا نیم قرن دیگر، با رواج تک فرزندی، نه تنها تعداد عمه، خاله، عمو و دایی کمتر شده و بافت خانوادگی و فامیلی دچار خدشه می شود بلکه دیگر این واژها، برای نسل های جدید، تاریخی و غریب نیز می شوند. تک فرزندی، حقیقتی تلخ اما عیان در جامعه امروز ماست که  اگر همه زوج های جوان بخواهند تسلیم باور تک فرزندی شوند، بی شک در چند سال آینده، فرصت ارتباطات اجتماعی و رفت و آمدهای خانوادگی کمتر شده و در نهایت نیز، وابستگی به شبکه های خانوادگی کمرنگ و حتی  بی معنا قلمداد خواهد شد.

دختر باشد یا پسر؟!

تا مدتها نه من و نه همسرم به فکر بچه دار شدن نبودیم، حالا هم که تصمیم به بارداری گرفته ایم، همسرم می گوید: "ما فقط قراره همین یک بچه را داشته باشیم،به همین خاطر دوست دارم فرزندمان پسر باشد”. از روزی که این حرف را شنیده ام، دیگر دوست ندارم، مادر شوم چون من عاشق دختر بچه های ناز و ملوس هستم.

وقتی قرار است زوجی فقط برای یک بار در طول زندگی مشترکشان، فرصت فرزندآوری به خود بدهند، بی شک جنسیت فرزند برای آنها مهم می شود و اگر جنسیت جنین در دوره بارداری چنان که انتظار دارند نباشد، ممکن است زوج به خاطر عدم موفقیت در تعیین جنسیت، با یکدیگر مشاجره کنند و یا آن که به فکر سقط جنین بیفتد، از سوی دیگر، به هم خوردن توازن میان شمار زنان و مردان از عواقب اجتماعی تک فرزندی است، چرا که ممکن است بیشتر زوج ها خواهان یک جنس بخصوص باشند که به این ترتیب فراوانی جنس دیگر کاهش می یابد که این مساله در آینده، آنها را با مشکلاتی گوناگون از جمله ازدواج مواجه می کند.

خانواده‌های پرجمعیت، سالم‌ترند

تحقیقات اخیر نشان داده است که بچه های تک‌فرزند، سیستم ایمنی ضعیف‌تری در برابر انواع بیماری‌ها دارند و بزرگ شدن با خواهر و برادر، باعث حفظ  سلامت کودک در برابر حساسیت‌های غذایی و فصلی و برخی از بیماری‌های جدی مثل سرطان می شود.

کودکان در خانواده های پرجمعیت، نسبت به  تک فرزندان، هوش هیجانی بیشتری را از خود نشان می‌دهند و خیلی زودتر نیز حرف زدن و  راه رفتن را یاد می گیرند، چون آنها توسط خواهر و برادرشان تشویق می شوند و یا از آنها تقلید می کنند.

بچه های خانواده های پرجمعیت، احساس همدلی و امید به زندگی بیشتری دارند. آنها به‌طور چشم‌گیری فعال و پویا بوده و در حل مسائل و روبرو شدن با مشکلات بسیار تواناتر هستند.

از سوی دیگر، برخورد و تنش بین والدین و تک فرزندان رواج بیشتری دارد و معمولا رابطه ها به سمت استبداد از سوی یکی از والدین و یا فرزندان کشیده می‌شود، معمولا فرزندان در خانواده کم جمعیت، نه تنها همه امکانات را متعلق به خود می دانند و رفتاری حاکمانه و یک طرفه دارند ، بلکه والدین شان را نیز مجبور به تبعیت می کنند که این موجب پرورش و تقویت خشونت های مختلف خانگی میشود،این در حالی است که احتمال بروز استبداد خانگی در خانواده های پرجمعیت کمتراست و فرزندان به طور آشکارا درک می کنند که چقدر برای والدین شان اهمیت دارند و به همین دلیل نیز، تمایل بیشتری به رفتار مهربانانه، محترمانه و یاری‌گرانه دارند و در صورت لزوم نیز، در انجام مسئولیت‌های خانوادگی  مشارکت می‌کنند .

روان شناسان معتقدند، تعداد زیاد بچه‌ها، احساس نشاط و شادمانی بیشتری به خانه می‌آورد که این خود، باعث  افزایش خلاقیت در رفتار، احساسات و قدرت تجزیه و تحلیل اعضای خانواده در درون و بیرون از خانه می‌شود. اگر چه امکانات کودک در خانواده تک فرزندی  بیشتر است اما بچه های خانواده پرجمعیت هم می توانند بسیاری از فعالیتهایی که دوست دارند را انجام دهند، مثلا به سینما، کلاس ورزش و موسیقی بروند و یا  لباس‌ها و کفش‌های زیبا و انواع بازی‌های رایانه‌ای را خریداری کنند، اما در عین حال نیز می آموزند چگونه برای انجام برخی از این فعالیت ها  باید پس‌انداز کنند و در نتیجه  قدر آنها ‌را بیشتر بدانند.

در واقع تعداد زیاد فرزندان، خانواده را  تبدیل به مدرسه ای از آگاهی و تجربه می کند که سنت ها نیز  از طریق والدین به فرزندان منتقل و بازسازی می شود.

فرزند دوم چه موقع؟

بسیاری از زوجینی که به فکر فرزند دوم افتاده اند، بی شک به پاسخ موجه و قطعی برای پرسش ” آیا باید فرزند دومی داشته باشند یا نه؟”  دست  یافته اند و حالا درگیر حل این مساله هستند که ” چه وقت باید برای دومین فرزند اقدام کنند؟”  به راستی چه فاصله سنی بین بچه ها مناسب است؟

متخصصان زنان و زایمان برای سلامت مادر و جنین و جلوگیری از تولد کودکان کم وزن و نارس، فاصله بین بارداری اول و دوم را  ۲۴ تا ۳۵ ماه عنوان می کنند، این در حالی است که بسیاری از تحقیقات روان شناسی نیز نشان می دهد که بهترین فاصله سنی بین دو کودک کمتر از یک سال یا بیشتر از ۴ سال است. این فاصله سنی برای ارتباط کودکان با والدین شان، رقابت بین فرزندان و عزت نفس هر یک از آنها، بهترین فاصله است. کودکان زیر یک سال، چون احساسی در مورد وضعیت منحصر به فرد خودشان در زندگی ندارند، پس به احتمال کمتری با حضور تازه وارد دچار مشکل می شوند. همچنین کودکانی که بیشتر از ۴ سال دارند، به میزان لازم، زندگی و شخصیت خودشان را شناخته اند و فرصت کافی برای لذت بردن از توجه خاص والدین شان را نیز داشته اند.  اگر چه در مورد چگونگی فاصله سنی فرزندان، مادران نظرات متفاوتی دارند، برخی از داشتن دو فرزند با فاصله زیاد راضی و برخی ناراضی اند، عده ای از فاصله سنی کم فرزندان شان راضی نیستند و اما بعضی ها از فاصله سنی کمتر از یک سال و نیم هم ابراز رضایت می کنند.

اندیشه فرزندآوری والدین، قبل از انعقاد نطفه کودک،  نقش بسیار مهم و اساسی درشخصیت، پرورش و تربیت کودک دارد. معمولا درمورد فرزند اول، زوج، با ذوق و شوق و میل درونی شدید اقدام به فرزند آوری می کنند که این احساسات مثبت در فطرت و شخصیت کودک تاثیر چشمگیری دارد. همین تصور باید در مورد فرزند دوم هم رعایت شود، اگر فرزند دوم برای پرکردن خلاء تنهایی فرزند اول و پیشگیری از لوس شدن او به دنیا بیاید، وی همواره احساس طفیلی بودن می کند و هرگز نمی تواند جایگاه واقعی خود در زندگی را پیدا کند چرا که فرزند دوم برای خدمت کردن به فرزند اول پا به این دنیا گذاشته است که این موضوع در زندگی فردی و اجتماعی و چگونگی تعاملات وی با دیگران اثر گذار خواهد بود. این نکته بسیار مهمی است که والدین باید بدانند که چرا به وجود فرزند دیگری در خانواده نیاز است!
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :