کد خبر: ۱۶۴۸
انتخاب کت و شلوار در خانواده ما همیشه حواشی خاص خودش را داشته است.چه آن‌روزها که مرحوم پدرم یکی دو هفته مانده به عید چند دست کت و شلوار به خانه می‌آوردند و ما حق انتخاب زیادی نداشتیم و چه امروز که خیاطان خبره و با تجربه خانه نشین شده‌اند.
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۲ - ۲۵ آبان ۱۳۹۷ - 2018 November 16


نوجوان که بودم، پدرم یکی دو هفته مانده به عید در نزدیکی کاروانسرای حاج مهدی به مغازه یکی از بازاریان کرمان مراجعه می‌کردند و چنددست کت و شلوار به خانه می آوردند. هرکدام از ما حق داشتیم بر اساس سن و سال و اندازه،یک دست کت و شلوار را انتخاب کنیم. بقیه را هم روز بعد به صاحبش بر می‌گرداندند.


پدرم اما روش دیگری براي خودشان داشتند. به بازار پارچه فروشان می‌رفتند و پارچه انتخاب می‌کردند و بعد به خیاطی خوشنام و محترم به نام مهرالحسنی مراجعه می‌کردند.گاهی هم آقای مهرالحسنی به خانه ما مراجعه می‌کرد و اندازه پدرم را می‎گرفت. پدرم سالی دو یا سه دست کت و شلوار می‌دوختند و مراسم اندازه‌گیری و تن آزمایی (پرو) لباس ایشان آنقدر برای من جذاب بود که آروز می‌کردم زودتر بزرگ شوم تا آقای مهرالحسنی اندازه من را هم بگیرد.
اولین باری که مجال پیدا کردم تا کت و شلوار بدوزم، نوروز 56 بود. آن سال برادر بزرگترم محمودآقا ما را به بازار برد و گفت به سلیقه خودتان پارچه انتخاب کنید. انتخاب کردیم و از همانجا مستقیم به خیاطی رفتیم. کلی طول کشید تا اندازه مان را گرفتند و در دفتری ثبت کردند. خیاط گفت: بروید و دو هفته دیگر برای تن آزمایی مراجعه کنید.


در این مدت دل توی دلم نبود و منتظر بودم که زودتر موعد تن آزمایی برسد. شب‌ها خواب کت و شلوار دوخته شده را می‌دیدم و منتظر بودم زودتر آماده شود تا به دوستانم نشان بدهم. راستش آن روزها پوشیدن کت و شلوار غیر حاضری نوعی ارزش محسوب می‌شد و نشانه بزرگ شدن پسران بود. خلاصه بعد از یک ماه کت و شلوار آماده شد و من هم با غرور پوشیدم و به رخ دوستان کشیدم. از آن روزها من هم برای خودم خیاطی دارم که بیش از 30 سال است مشتری‌اش هستم.


نامش حاج حسین است و در کارش اصولی غیرقابل تغییر دارد. همیشه وقتی می‌خواهد اندازه آدم را بگیرد،چندبار بسم‌الله می‌گوید. قبل از اینکه پارچه را برش بدهد، وضو می‌گیرد و معتقد است نماز خواندن بر پارچه کت و شلوار برکت می‌آورد. قبل از پرو لباس «وان یکاد» می‌خواند.بارها تذکر داده که وقتی می‌خواهم اندازه‌ات را بگیرم، کت قدیمی را روی صندلی نینداز،این لباس احترام دارد.چندبار کت قدیمی را از تنم در ‌آورده و اتو ‌کرده‌است. با وجودی که خودم در پوشیدن لباس آدم مقیدی هستم اما همیشه به لباس‌هایم ایراد می‌گیرد.همیشه تذکر می‌دهد که لباس‌هایم را زود به زود به خشکشویی ببرم.


اوج این رفتار را زمانی دیدم که در یکی از برنامه‌های تلویزیونی شرکت کردم. بعد از برنامه، حاج حسین چندبار به موبایلم زنگ زد،جلسه بودم و مجال پاسخگویی نداشتم. شب زنگ زدم و عذرخواهی کردم. گفتم حاج حسین کار واجبی داشتی که چندبار زنگ زدی؟ گفت: « بله.در تلویزیون دیدم شانه‌های کتی که پوشیدی بی‌ریخت است. نمی‌دانم اشکال از کار من است یا از نشستن تو. این کت را فعلاً نپوش تا درستش کنم.»

در همه این سال‌ها حاج حسین مراقب لباس من بود تا این‌که سه سال پیش بستری شدم ومدت زمانی طولانی نتوانستم به دیدارش بروم. در این مدت از او بی‌خبر بودم تا این‌که تازگی‌ها فهمیدم به خاطر کهولت سن و کسادی بازار، خیاط خانه‌اش را تعطیل کرده و خانه نشین شده است. چند شب پیش به بازار رفتم و به یاد نحستین بار که کت وشلوار غیر حاضری به تن کردم، پارچه خریدم. نشانی‌اش را گرفتم و سرزده به خانه‌اش رفتم.حاج حسین به یاد همه این سال‌ها یک بار دیگر اندازه‌ام را گرفت. دستانش به وضوح می‌لرزید و چشمانش سوی سابق را نداشت ولی همچنان جدی بود و از لباس‌هایم ایراد گرفت. وقتی مثل پروانه دورم می‌چرخید و به سختی اندازه‌ام را ثبت می‌کرد اشک در چشمانم جمع شد.


از خانه حاج حسین که خارج شدم، احساس کردم بهار 56 است و من همان نوجوان مغروری هستم که سخت مشتاقم تا کت وشلوارم را حاضر کنند. خیاطم قول داده دو هفته‌ای سفارشم را آماده کند و من هم شوق دارم مثل همان روزها کت و شلوارم را بپوشم و در بازار کرمان قدم بزنم.

محسن جلال پور

نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آب و هوا
كمينه:°
بیشینه:°
وضعيت:
سرعت باد: km/h
رطوبت:%
 
|
تصاویر